Results for it is difficult to me translation from English to Persian

it is difficult to say.
.گفتنش سخته

it is absurd to me.
مزخرفه

it is difficult to see it from the road .
ديدنش از جاده سخته .

even though it is difficult,
اگر چه سخته,

a real man is difficult to find .
مرد واقعي پيدا كردنش سخته .

but it is difficult to hear the words aloud.
اما شنیدن این حرفها با صدای بلند مشکله.

when it is agitated , it becomes difficult to see .
وقتي آشفته ميشه . بسختي ميتونه تشخيص بده .

yes, it is strange to me as well.
بله برای من هم عجیب است

too difficult to achieve.
و رسيدن بهش خيلي خيلي مشكله...

it is a quiet neighborhood , difficult to find us easily .
اين ساختمون آروميه ميتونين مارو براحتي پيدا کنين .

it is difficult , sir . dobby wonders where to begin .
گفتنش سخته ، قربان دابي نميدونه از كجا بايد شروع كنه .

when one prefers men , it is difficult to change ones perspective .
وقتي يکي مردها را ترجيح ميده ، سخته که نظرش را عوض کني .

it is not toys . it means something to me .
اون اسباب بازي نيست ، برايه من مفهومي داره .

listen alvin , this is difficult to say , but .
ببين آلوين گفتنش سخته ولي .

it is difficult to bleach, it is used for making cord and rope.
نشانه‌هایی از بافندگی و نساجی مربوط به دوران پارینه‌سنگی به دست آمده است.

it is quite difficult to do something block what i can not see .
اين بار مشکلات که جلوم روسد كرد ن ‌ چي بود که به چشم نميآمدند .

it is so difficult to look after our daughter , but i am happy .
مراقبت از دخترمون سخته ولي من احساس خوشبختي ميکنم .

but today of all days , it is brought home to me .
، ولي امروز از کل روزها : اون براي من آورده شده .

it is , to me . thats why i came to this house .
براي من هست ، براي همين اومدم اينجا .

once oxidized, it is very stable and difficult to reduce back to the metal.
به دست آوردن پتاسیم از کانی‌ها به دلیل خاصیت نامحلولی و ماندگاری آن بسیار دشوار است.