Results for muffin translation from English to Persian

muffin
مافین

this is muffin .
اون مافينه .

how is your muffin .
کلوچه ت چطوره .

and this ones for muffin .
اين هم از طرف مافين .

so muffin , then , is a code word .
پس حتما کلوچه يک کلمه رمزه .

muffin: will you glide with us?
کیک: می خوای با ما سر بخوری؟

now we can eat our eggamooby muffin .
حالا ميتونيم كلوچه ي تخم مرغي مخصوص مووبي مون را بخوريم .

hey let me help you with that , muffin .
هي ، بذار با اون كمكت كنم .

muffin , ive been looking everywhere for you .
شيرين من ، همه جا دنبالت ميگشتم .

oh , muffin pants , what a wonderful gift .
اوه ، چقدر هديه شگفت انگيزي .

here we go, muffin. yeah. there we go.
بیا بریم کیک کوچولو.‏ آره، اونجا می ریم.‏

you dug down in your heart and came up with a muffin.
واي! تو رفتي به اعماق قلبت و با يه شيريني بيرون اومدي

i'm going to have a couple of beers and a banana nut muffin.
من چند آبجو و کلوچه موزی می خورم.

or, "give a mouse a muffin," the double-object dative.
یا اینکه بگویی « give a mouse a muffin » مفعول غیر مستقیم دو گانه،

and then we are miserable, and we are looking for purpose and meaning, and then we feel vulnerable, so then we have a couple of beers and a banana nut muffin.
و بعد ما بدبخت و سیه روز می شویم، و دنبال هدف و معنا می گردیم. و بعد احساس آسیب پذیری می کنیم. و بعد چند لیوان آبجو و کلوچۀ موزی می خوریم.

dale dougherty: these are electric muffins.
اینها کیکهای الکتریکی هستند.