Results for necessarily translation from English to Persian

necessarily .
لزوما .

not necessarily .
نه الزاما .

not necessarily. .
لزومي نداره که باشه .

not you know not necessarily .
، نه ، نه . مي‌دونيد . الزاما نه .

not necessarily . yes , necessarily .
نه ضرورتا چرا حتما زده .

and not necessarily for the better .
نه در جهت مثبت .

routines aren't necessarily proper
و رسوم لزوما خوب نیستند

but not necessarily for revolutionary purposes .
و البته حتما هم لازم نسيت انقلاب راه بيفته .

marty , god doesnt necessarily want us .
مارتي ، خدا مارو لزوما نميخواد .

now that dont necessarily make it fuckin so .
نه اينقدر زدن كافي نيست .

well, everything stolen is not necessarily lost.
خب، وقتي چيزي دزديده ميشه الزاما گم نميشه

it will necessarily break the back of the insurgency .
اين نکته ضروريه که جلوي بازگشت ناآراميها را بگيريم .

how i remembered them not necessarily the way they happened .
چه طوري به ياد بيارم نه حتما اتفاقاتي تو اين راه بوده .

does doctrine necessarily include vows of chastity , tithing .
آيا تعاليم قطعا شامل پرهيزکاري عشريه پردازي .

. however, this common perception is not necessarily accurate.
. با این حال، این تصور رایج لزوما دقیق نیست.

a counsellor does not necessarily see all parties at the same time.
مشاور لزوماً همهٔ طرفین را در همان زمان در نظر نمی‌گیرد.

it's not necessarily how long they've actually been gone.
لزوما با مدت زمانی که واقعا رفتن برابر نیست.‏

every function with a right inverse is necessarily a surjection.
هر تابعی با یک right inverse لزوماً پوشا است.

the amplitude of the bold signal does not necessarily affect its shape.
دامنه سیگنال bold لزوماً شکل آن را تحت تاثیر نمی‌گذارد.

because there's something that can't necessarily be articulated.
اما ارشیو وجود دارد زیرا چیزهایی هست که الزاما امکان منفصل کردن انها وجود ندارد