Results for pole translation from English to Persian

pole
قطبی

pole .
تير چراغ برق .

pole star
ستاره قطبی

ski pole .
چوب اسکي بازي .

south pole
قطب جنوب

north pole .
چرا اون چرا اون بامزه ست .

grab the pole what .
دسته را بقاپ چي .

shot put , pole vault .
پرتاب نيزه ، پرش با نيزه .

oh , no , my good pole .
اوه نه ، چوب ماهيگيريم .

charlies been to the pole .
چارلي تو قطبه .

okay . holly , grab the pole .
باشه هالي ، دسته را بقاپ .

ben saunders skis to the north pole
بِن ساوندرز به قطبِ شمال اسکی می کند

and jang used a pole to stand them.
جانگ براي تهيه اونها به اونجا مي رفت

can i come to the north pole , too .
منم ميتونم به قطب شمال بيام .

i got to the pole on the 11th of may.
من در یازدهم ماه می به قطب رسیدم.

ive got a stiff pole for your sweet hole .
من يک ميله بزرگ براي سوراخ بزرگت شيرينت دارم .

and in the front row , near side pole position .
و د ر رديف اول کنار جاده .

this crater lies near the north pole of the moon.
این دهانه در نزدیکی قطب شمال ماه قرار دارد.

i wish i could come to the north pole with you .
كاش بتونم بيام با تو به قطب شمال .

how do you know he doesnt smoke monkey pole , huh .
how do you know he doesnt smoke monkey pole ، huh .