Trying to learn how to translate from the human translation examples.
From: Machine Translation
Suggest a better translation
Quality:
From professional translators, enterprises, web pages and freely available translation repositories.
"the tale of the heike.
the tale of the heike.
Last Update: 2016-03-03
Usage Frequency: 1
Quality:
Warning: Contains invisible HTML formatting
that foretold the tale of our destruction .
كه افسانه تخريب مارو پيشگويي كرد .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
this is the tale of spontaneous arabella , .
اين افسانه بي مقدمه آرابلا ست .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
we love the tale of this man , simple jack .
داستان مردي که بهش ميگفتن جک عقب مونده را دوست داريم .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
we love the tale of this man,simple jack. .
من عاشق داستان جك ساده دل هستم .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
so i can tell them the tale of the dust of gold .
ميخوام داستان گرد طلا روبراشون تعريف کنم .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
of left hand and right hand , the tale of good and evil .
از دست چپ و دست راست از خوبي و بدي .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
if you truly believe that you write the tale of your own life .
اگه واقعا باور داري که خودت سرنوشت خودت را مينويسي .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
tell the tale of a pregnant woman , a dragon , and two beasts .
فاش كن افسانه را از يک زن حامله ، يک اژدها ، و دوتا حيوان .
Last Update: 2011-10-24
Usage Frequency: 1
Quality:
on that day man is told the tale of that which he hath sent before and left behind.
آن روز آدمى را بدانچه پيش فرستاده و واپس نهاده آگاه كنند.
Last Update: 2014-07-03
Usage Frequency: 1
Quality:
the book gives insight into the world of the saturdays by telling the tale of their success.
== منابع ==== پیوند به بیرون ==* "the saturdays" official website
Last Update: 2016-03-03
Usage Frequency: 1
Quality:
Warning: Contains invisible HTML formatting
it was then that abed resumed at once the tale of woe he had begun over the phone 16 years before.
آن عابد بود كه به يكمرتبه دوباره شروع كرد داستان بدبختى كه ١٦ سال قبل از طريق تلفن شروع شده بود.
Last Update: 2015-10-13
Usage Frequency: 1
Quality:
the tale of bygone years (dated to 1113) tells of how the varangians arrived in constantinople, and of pirate expeditions on the black sea and the caspian sea.
"داستان سالهای گذشته" (مورخ ۱۱۱۳) مینویسد که چگونه وارانگیها به قسطنطنیه رسیدند، و به دریای سیاه و دریای خزر لشگرکشی کردند.
Last Update: 2016-03-03
Usage Frequency: 1
Quality:
Warning: Contains invisible HTML formatting
* "the tale of genji" a photographic guide to "the tale of genji".
* shikibu, murasaki, waley, arthur, the tale of genji.
Last Update: 2016-03-03
Usage Frequency: 1
Quality:
Warning: Contains invisible HTML formatting
master storyteller malcolm gladwell tells the tale of the norden bombsight, a groundbreaking piece of world war ii technology with a deeply unexpected result.
استاد داستانگوی مالکوم گلادوِل داستان بمبانداز نوردِن را میگوید، اختراعی خارقالعاده در جنگجهانی دوم که نتایج غیر منتظرهای داشت.
Last Update: 2015-10-13
Usage Frequency: 1
Quality:
recite unto them the tale of him to whom we gave our revelations, but he sloughed them off, so satan overtook him and he became of those who lead astray.
(ای پیغمبر!) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمرهی گمراهان گردید. [[«أُتْلُ»: بخوان. «نَبَأ»: خبر. «الَّذِی»: کسی که. مردی که. نام شخص مذکور، در قرآن و حدیث تعیین نشده است. به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد. یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد. «إِنسَلَخَ»: پوست انداخت. در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت. «أَتْبَعَهُ»: دنبالش کرد. و بدو رسید. او را پیروِ خود کرد. مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد. «الْغَاوِینَ»: گمراهان.]]
Last Update: 2014-07-03
Usage Frequency: 1
Quality:
recite to them the tale of the man to whom we gave our signs, but who then cast them to one side and satan overtook him. and he became one of those who went astray,
(ای پیغمبر!) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمرهی گمراهان گردید. [[«أُتْلُ»: بخوان. «نَبَأ»: خبر. «الَّذِی»: کسی که. مردی که. نام شخص مذکور، در قرآن و حدیث تعیین نشده است. به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد. یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد. «إِنسَلَخَ»: پوست انداخت. در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت. «أَتْبَعَهُ»: دنبالش کرد. و بدو رسید. او را پیروِ خود کرد. مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد. «الْغَاوِینَ»: گمراهان.]]
Last Update: 2014-07-03
Usage Frequency: 1
Quality:
"verily, this we have been promised, we and our fathers before (us)! this is only the tales of the ancients!"
«درست همین را - از (زمانی) پیش - ما و پدرانمان همواره وعده داده شدیم. این جز افسانهها و بافتههای پیشینیان(شان چیزی) نیست.»
Last Update: 2014-07-03
Usage Frequency: 1
Quality:
Warning: Contains invisible HTML formatting
and rehearse thou unto them with truth the tale of the two sons of adam, when the twain offered an offering, and it was accepted from one of them, and was not accepted from the other; he said: surely i will slay thee. said the other: allah accepteth only from the god- fearing.
داستان دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را چنان که هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان (تا بدانند عاقبت گناهکاری و سرانجام پرهیزگاری چیست). زمانی که هر کدام عملی را برای تقرّب (به خدا) انجام دادند. امّا از یکی (که مخلص بود و هابیل نام داشت) پذیرفته شد، ولی از دیگری (که مخلص نبود و قابیل نام داشت) پذیرفته نشد. (قابیل به هابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل بدو) گفت: (من چه گناهی دارم) خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران میپذیرد!. [[«نَبَأَ»: خبر. «بِالْحَقِّ»: متلبّس به حق و حقیقت. این واژه میتواند صفت مصدر محذوف (تِلاوَة)، یا حال فاعل فعل (أُتْلُ)، و یا حال مفعول (نَبَأَ) باشد. یعنی؛ خواندن راستین، یا تو که بر حقی، و یا خبری که راست است و با واقعیّت وفق دارد (نگا: اسراء / 105). «قرباناً»: چیزی که بدان وسیله میتوان به خدا نزدیک شد؛ از قبیل حیوان قربانی و غیره (نگا: آل عمران / 183). مصدر است و مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است.]]
Last Update: 2014-07-03
Usage Frequency: 1
Quality: