Results for بغل translation from Persian to English

بغل .
armpit .

زیر بغل
axilla

بغل خواب .
cohabitant .

-يک بغل .
armful .

بيا بغل من .
come here .

از بغل روينده .
axillar .

بغل ، بغل ، بوس گنده .
hug , hug , big kiss , .

بغل ، بغل ، بوس ، بوس .
hug , hug , kiss , kiss , .

توي بغل يک مرد برفي .
hugging a snowman .

اون تو بغل تو مي ميره
he dies in your arms.

بيا اينجا منو بغل کن .
come here , give me a hug .

كي ، كسي را بغل كرده بابا .
who got dryhumped , daddy .

خط زیر بغل قدامی و خلفی
thickened pleural line

اون ميخواد همه را بغل كنه .
shes just always trying to hug everybody .

او را در بغل گرفته و رفته
hugs and go.

از سرت و بغل گوشت داره خون مياد .
your head is bleeding by your ear .

چرا منو بغل ميکني . خوب اون گفت .
what you hugging me for he told me to .

آره ، ميخواهم صورتت را بغل كنم .
yeah i wanna hug your face .

، دختر اردک را بغل کرد و بعدش اون مرد .
the girl hugged the duck , and then it dies .

!خيلي بي رحمانه همديگه رو بغل کرديد
the hug looked pretty brutal.