Usted buscó: routine (Inglés - Persa)

routine .
امر عادي .

main routine .
روال اصلي .

error routine .
روال خطا پرداز .

usual routine?
روال معمول ؟

and then more routine .
و همين طور ادامه پيدا ميکنه .

in routine and constancy .
در كارهاي روتين و يكجانشيني .

and you know its just routine .
و ميدوني که اين فقط يک عادته .

our daily routine was this: .
كار هر روزمون بود .

and your dad a tapdance routine .
و پدرتون . يک رقاص معمولي .

as they wind up their routine , .
اونا برنامه هاشون را تمام كردن .

ah , the good cop , bad cop routine .
روال پليس خوب ، پليس بد .

and dont give me the usual routine .
و مثل آدماي معتاد حرف نزن .

a mr roboto to start the routine .
مثل يک روبات كارشون را شروع كردن .

on your rather counterproductive beauty routine , .
از جادوهات براي بدست آوردن زيبايي تموم شده .

all right . what were gonna do is routine .
بسيار خب کاري که ميخوايم انجام بديم خيلي راحته .

and that rabid dog routine makes you the best .
و اون رفتار مثل سگت تو را بهترين کرده .

a serious stumble in an otherwise perfect routine .
يه تلو تلو خوردن ميتونه تاثير بدي را امتيازها بگذاره .

but we thought of them as a part of regular routine
اما ما به آنها به عنوان امور عادی نگاه میکردیم

i told them i was coming up on a routine possession .
بهشون گفتم يک جن زدگي روزمره پيش اومده .

hey , chase , were working on the routine for the fundraiser .
سلام چيس ، ما داريم روي براي جشن کار ميکنيم .