Usted buscó: a friend in need is a friend indeed (Inglés - Persa)

from a friend of a friend .
از دوست يک دوست دختر .

a friend of my goddaughter is a friend of mine .
دوست دختر خوانده‏ام ، دوست منه .

what is a friend .
يه دوست چيه .

a friend .
اين ليست نميتونه خيلي بزرگ باشه .

as a friend,
... به عنوان يه دوست

this one's just a friend, and we need a favor.
اين فقط يه دوسته، و ما ميخوايم بهمون يه لطفي بکني

and call a friend .
و به يکي از دوستات زنگ بزني .

good . my enemys enemy is a friend .
خوبه . دشمن دشمن من . يک دوست به حساب مياد .

he's a friend.
يکي از دوستانمه

a friend of lisas .
دوست ليزا .

a friend of mr white .
با دوستم آقاي سفيد .

a friend of mickey cohens .
يکي از دوستان ميکي کوئن .

and , well , if you need a friend .
و . خب اگر به يک دوست نياز داشتين .

the day i need a friend like you , .
روزي که من دوستي مثل تو نياز داشته باشم .

about 15 years ago, i went to visit a friend in hong kong.
پانزده سال پیش برای دیدن دوستی به هنگ کنگ رفتم.

ive arranged passage to england.the captain is a friend of mine. .
ترتيب سفرتو به انگلستان دادم کاپيتان از دوستاي منه .

i have many a friend in casablanca , but somehow , just because you despise me .
من دوستان زیادی تو کازابلانکا دارم اما به هر شکل ، فقط بخاطر اینکه تو منو تحقیر می کنی .

pretty patcharee all alone . do you need a friend .
پاچاري قشنگ تک و تنها رفيق نميخواي .

the day when a friend will not avail a friend in any way, nor will they be helped,
آن روزی که هیچ خویشی و دوستی کمترین کمکی به خویش و دوست خود نمی‌کند، و به هیچ وجه (مردمان از سوی همدیگر همکاری و) یاری نمی‌گردند. [[«لا یُغْنِی»: سودی نمی‌رساند. بی‌نیاز نمی‌گرداند (نگا: یونس / 36، یوسف / 68، مریم / 42). «مَوْلیً»: هر کس که با انسان رابطه و پیوند داشته باشد. از قبیل: دوست، خویشاوند، رئیس، هم‌پیمان، و ...]]

he wrote to a friend in april 1884, "my prospects are about as hopeless as ever ...
پس از آنکه نتوانست زندگی را در لندن بگذراند به مالورن (malvern) رفت و در همانجا اقامت گزید.