Usted buscó: i was a common secret within the palace (Inglés - Persa)

i was tied to the palace and...
...من در قصر زندانی شده بودم و

i was kicked out from the palace.
من رو از قصر بيرون انداختند

i was riding in a golden carriage to the palace.
داشتم با يك كالسكه ي طلايي به قصر مي رفتم

no one must know of this within the palace,
هيچ كس در قصر نبايد از اين موضوع اطلاع داشته باشه

i was a...
... من يه

i was in front of the palace, looking at it,
من درست جلوي قصر بودم و داشتم اون تو رو نگاه ميكردم

i was a cop.
خوب ... يه پليس بودم

but i was a fool .
ولي فکر احمقانه اي بود .

. . .i was a cow?
عين گاو بودم ؟ . . .

and i was a court lady
و من یک بانوی دربار بودم

and i was a statue too .
منم يک يکي ازاون مجسمهها بودم .

when i was a little girl , .
وقتي دختر بچه کوچولويي بودم .

ever since i was a child .
از وقتي که بچه بودم .

not since i was a little kid .
از وقتي که يک بچه کوچک بودم .

i was somebody , i was a contender .
من كسي بودم و ادعا داشتم .

eventually i remembered i was a doctor.
بالاخره يادم افتاد كه دكتر هستم

everyday . i thought i was a fanatic .
امشب خيلي بد بود ، رقت انگيزه .

i was a navy s.e.a.l . , lady .
من يک افسر نيروي دريايي بودم . خانم .

there was a woman i was trying
... اونجا يه زن بود ، من سعي کردم

within the group, artistic approaches and aims varied from artist to artist; however, the artists shared a common desire to express spiritual truths through their art.
سوارکار آبی نام گروهی از هنرمندان هیجان‌نمای (اکسپرسیونیست) آلمانی در سال ۱۹۱۱ بود که تشکیلاتی نه‌چندان بزرگ را با هدف‌هایی انقلابی به‌وجود آوردند.