Usted buscó: to the centroid for that term (Inglés - Persa)

whos to blame for that .
به کي مشکوکيد .

amen for that .
آدم کله شقيه .

for that fool?
براي اون احمق؟

for that performance .
براي اون عمل كرد .

- what for? - that...
- براي چي؟ - خوب...

and you paid for that .
و تو پول تاکسي را دادي .

and who pays for that?
و کي پول اون رو ميده؟

a little late for that .
يکم دير شده .

ah , ive no time for that .
آه ، من براي اون وقت ندارم .

and sometimes not for that long .
و ممکنه يک زمان طولاني هم اصلا نداشته باشي .

and im thankful for that , rose .
و از اين بابت شكرگذارم .

a recompense for that they laboured.
(این نعمتهای الهی) پاداش اعمال نیک آن بهشتیان است.

nobody has claimed credit for that.
کسی مسئولیت حمله رو به عهده نگرفت.

for that? a camera or something?
به خاطراين؟ يه دوربين موربين؟

it's perfect for that particular context.
این امر برای این پس زمینه و بستر خاص، عالی بوده

i really , i just im not comfortable with that term .
من واقعا ، من فقط با اون دوره راحت نيستم .

can you ply your mind for that one way that you can respond to the problem?
آیا میتوانید ذهنتان را متمرکز کنید برای آن راهی که شما میتوانید به این مشکل پاسخ دهید؟

and what i then found out about what's called the e-patient movement -- i'll explain what that term means.
و سپس در مورد آنچه جنبش بیماران الکترونیکی نامیده می شود فهمیدم -- توضیح خواهم داد که این به چه معنا است.

mm: and that linking of the digital content to something that's physical is what we call an aura, and i'll be using that term a little bit as we go through the talk.
مت میلز: و این ارتباط محتویاتِ دیجیتالی به چیزی فیزیکی، 'آورا' نام دارد، و من در این بحث کمی ازاین اصطلاح استفاده میکنم.

i'll make something -- i didn't say interactive; we didn't have that term in 1978 -- but something interactive.
من یه همچین چیزی ساختم- نمیگم آموزش تعاملی؛ ما همچین واژه ای در سال ۱۹۷۸ نداشتیم- اما یه همچین چیزی بود.