Vous avez cherché: rules defining (Anglais - Perse)

rules
قواعد

rules .
قوانين .

my rules .
قوانينه منه .

oh , rules .
اوه ، قوانين .

available rules
قواعد موجود

goddamn rules .
لعنت به قوانين .

& traditional rules
قواعد & سنتی‌

pop3 filter rules
قواعد پالایۀ pop3

big brothers rules .
اين عادت رئيسه كه .

my game , my rules .
بازيه منه ، قوانينم ماله منه .

& edit scoring rules...
& ویرایش قواعد امتیازدهی... ‌

her rules were bending .
قوانينش به زانو در اومده بودند .

evaluating filter rules:
ارزیابی قواعد پالایه:

my hospital, my rules!
!بيمارستان من ، قوانين من

defining neo-elamite history.
defining neo-elamite history.

impossible rules , endless regulations .
، قوانين نشدني ، مقررات بي سر و ته .

this was kind of the defining slogan.
این شعار سازنده بود.

so what does it mean about defining life?
پس این درباره تعریف حیات چه معنی می ده؟

so let's start off by defining some terms.
خوب بیایید به توصیف چند مورد بپردازیم.

plastic is the defining feature of cheap electrical goods.
پلاستیک نشانه اصلی کالا های برقی ارزون قیمته .