Vous avez cherché: undviker (Suédois - Perse)

du undviker mig.
نه خوب نیستی انگار نمی خوای باهام حرف بزنی.

undviker du mig?
حس مي‌کنم داري ازم دوري مي‌کني.

- du undviker mig.
تو از من اجتناب میکنی

han undviker bevakningslistor.
اون از اين چيزا فراريه

- du undviker frågan.
تو براي همه دروغ ميگي و به تعداد کمي اهميت ميدي

- jag undviker inget!
! ـ من از هيچ چيز طفره نميرم

jag undviker henne inte.
-حالا داري بهش بي‌محلي ميکني

vem undviker frågan nu?
حالا کي بايد جواب اين سئوال رو بده؟

- jag undviker bara trafikstockningar.
اينور ترافيک نداره

- varför undviker du mig?
چرا ازم دوري ميکني ؟

jag undviker komplicerade saker.
من تو کار پیچیده نیستم

- jag undviker deras kulor.
-من اون گلوله‌ها رو جاخالي ميدم

- jag undviker honom, hurså?
... نه، من کاري با اون ندارم. چطور؟

hungriga rovdjur undviker sjuka kroppar.
درنده هاي گرسنه از بدنهاي مريض دوري ميکنن.

ja (skada undvikt!)
yes (damage prevented!)