Hai cercato la traduzione di confront da Inglese a Persiano

confront .
روبرو شدن با .

confront kim myung.
با كيم ميونگ روبرو ميشم

you got to confront them .
بايد باهاشون ارتباط برقرار کني .

we need to confront this fear.
ما باید با این ترس مقابله کنیم

let me confront the witness!
!بگذارید من با شاهد رو برو بشم

he will confront us face to face .
اون بصورت را در را با ما مواجهه خواهد کرد .

you just keep steady and confront this
شما فقط محکم باشید و با این مسئله روبرو بشید

do not try to confront it yourself.
شديدا از مواجهه خودداري کنيد

are you afraid to confront jang bogo?
از روبرو شدن با يونگ بوگ ميترسي؟

- i went to confront... - am i done?
...ببخشيد , ولي من ميرم پيشش و - حرفم هنوز تموم نشده , تموم شده ؟-

and some of them will confront the others,
(در این حال) بعضی رو به بعضی می‌نمایند و همدیگر را بازخواست می‌کنند. [[«یَتَسَآءَلُونَ»: از همدیگر بازخواست می‌کنند. به گونه کشمکش و سرزنش از یکدیگر سؤالاتی می‌کنند و همدیگر را مقصّر وضع موجود قلمداد می‌نمایند.]]

i'll go to chuzhou and confront them.
من بايد برم به چوزو و با اونا روبرو بشم

that his wife was cheating on him , he confront .
که زنش دارد به او خيانت ميکند با او برخورد کرد .

it is dangerous to confront our enemies head on.
سر به سر شدن با دشمن خطرناکه

we must now confront hitler now . force him out .
ما بايد با هيتلر مواجه بشيم و اون تحت فشار بذاريم .

our only option now is to confront hitler openly .
تنها راه ما در حال حال حاضر برخورد آشکار با هيتلره .

as an architect, i have to confront something like this.
پس به عنوان یک معمار من مجبورم با مسایلی اینچنینی روبرو شوم.

if 300 soldiers outside of the temple will confront us,
اگر آن 300 سرباز بيرون از معبد بخواهند جلوي ما رو بگيرند

well not confront them again until our numbers are refreshed .
ما دوباره با اونا روبرو نميشيم . مگر اينکه تعدادمون يکم بالاتر بره .

i'll confront him face to face when the right time comes.
وقتش که برسه باهاش رودررو مقابله مي کنم