検索ワード: bad decisions make good stories (英語 - ペルシャ語)

although i made bad decisions along the way,
درسته كه من تصميمات غلطي گرفتم

were going to make good .
تو را خوب خواهيم کرد .

this is a city built on excess and bad decisions .
اين شهر روي تصميمات بد ساخته شده .

he is a troubadour who is known to tell good stories.
اين فرد شاعري است كه شعر ها و داستانهاي خوبي مي سرايد

and make good bond with him this time.
و اين بار قرار داد خوبيبا ايشون ببندم

monsters dont make good pets , hagrid .
هيولاها حيوانات دست آموز خوبي نيستن ، هاگريد .

the highest lady must not only make good food
بانوی اول نباید تنها خوب غذا درست کنه

you know whether it will make good harmony...
تو میدانی که آیا ...آن ماده هماهنگی ِ خوبی ایجاد میکند

one can't make good food with bad health
هیچ بانوی درباری نمیتونه با حال بد غذای خوبی درست کنه

he has lost the ability to make good decisions.
اون توانايي هاشو براي گرفتن يک تصميم خوب از دست داده

but you make good choices, and then good-- hey!
اما کارهای خوبی انجام می دی،‏ و بعد چیزهای خوب-- هی!‏

i'll make money and you can make good use of me.
من پول به دست ميارم و شما ميتونين خوب از من استفاده کنين

threat of violence to make good on the legacy of b 166er .
b166er تهديد و خشونت چيزي است كه . از خود به جا گذاشت .

anon he shall guide them, and shall make good their state.
[خدا] آنان را به زودی [به سرمنزل خوشبختی و کرامت] هدایت می کند و حالشان را اصلاح می نماید؛

and i think, however, we can make good relationships with each other.
و با این حال فکر می کنم می توانیم روابط خوبی با هم داشته باشیم.

and the main case was, this is going to make good economic sense for the city.
و بحث اصلی ما این بود که این پارک از نظر اقتصادی برای شهر خوب است.

that's a good story.
. اون داستان قشنگي داره

a good story , ill give you that .
داستان خوبي بود من اونو به شما دادم .

but no sooner was the punishment withdrawn for a time to enable them to make good their promise than they broke it.
آنگاه چون بلا را -تا زمانی که به سر رساندنداز آنان گرداندیم، باز پیمان‌شکنی کردند

but whenever we removed the plague from them, giving them time to make good their promise, they would break their word.
آنگاه چون بلا را -تا زمانی که به سر رساندنداز آنان گرداندیم، باز پیمان‌شکنی کردند