検索ワード: bunch (英語 - ペルシャ語)

bunch .
خوشه کردن .

bunch of criminals .
يه مشت مجرم .

a bunch of amateurs .
يه مشت آماتور .

daddys got a bunch. .
بابا يک عالمه داره .

a whole bunch of them .
همه شون را .

bunch of idiots oh , man .
يک گروه احمق اوه پسر .

a bunch of ballwashing bastards .
يه مشت حرومزاده مفت خور .

like a bunch of girls . ok .
مثل يک مشت دختر باشه .

a bunch of them are astrology nuts .
يه گروه از اونها ديوونه ستاره شناسي هستند .

boring . its a bunch of clones .
اينا ضد حالن . اون دلقک بازيه .

and a bunch of people were killed .
و باعث کشته شدن چند آدم فقير شد .

a bunch of dingleberries hanging around , .
گروهي از توت هاي وحشي که اطراف آويزانند .

a bunch of checks coming in the mail .
و کمتر از یک ماه همه چیز شروع به تغییر کرد .

and a whole bunch of trees. bamboo.
. و تعداد زيادي درخت و بامبو

and transfer them into another bunch of accounts .
و به بقيه حسابها منتقلش کنيم .

you know , nothing but a bunch of blue hairs .
ميدوني ، هيچي ، فقط گروه مو آبيها .

but i am dealingwith a bunch of prima donnas .
اما من اينجا دارم با يک مشت آدم هوس باز . سر و كله ميزنم .

. . .using a bunch of these little worm guys.
با استفاده از چند تا از اين کرمهاي کوچولو

there are a bunch of murderous thugs up there .
يه عالمه آدمكش آنجا هستند .

a bunch of mexicans sitting around this big wooden vat .
یه مشت مکزیکی دور یه خمره چوبی می نشستند .