検索ワード: well someone locked up in a castle (英語 - ペルシャ語)

locked up in custody of nypd .
يكي توسطن . واي . پي . د .

all you motherfuckers need to be locked up in a cage .
من وارد جزئيات نميشم .

he's locked up in there.
اونجا زندانيه

why...why are you locked up in here?
چرا... چرا اينجا زنداني شدي؟

lock someone up in a dark place . he starts to suffer .
توي يک جاي تاريک يکي حبس کردن باعث شروع درد و رنج اون ميشه .

got himself locked up in azkaban for it .
اون تو زندان آزکابان بود .

is ju mong really locked up in prison?
جومانگ واقعا تو زندانه؟

i heard they're locked up in prison.
شنيدم اونها رو زنداني كرده

and now , im locked up in the fucking hospital .
و من حالا در اين بيمارستان لعنتي محبوس شدم .

she's locked up in her chamber right now.
ايشون الان در اتاقشون زنداني هستند

but they grew up in a shipyard.
اما آنها در کارخانه کشتی سازی بزرگ شده اند

but she has ordered sir min to be locked up in the jail...
...اما او به آقای مین دستور داده در حبس زندانی باشد

she's locked up in the storeroom. what can happen?
اون توي انبار بسته شده. هيچ اتفاقي نمي افته

sometimes they pick them up in a few days .
بعضي وقتا بعد چند روز اونا را برميدارن .

but theyll turn up in a month or two .
البته بعد از يكي دو ماه ظاهر شدن .

takes up in a bitchs mouth , right .
و اندازه دستمه .

he grew up in a family of talented mathematicians.
او در یک خانواده ریاضی‌دان بزرگ شد.

uhhuh . poor kid was mixed up in a holdup .
بيچاره زماني در يک جريان خلاف گير افتاده بود .

i keep thinking im gonna wake up in a rubber room .
دارم فکر میکنم توی یک اتاق پلاستیکی از خواب پا میشم .

dorothy felt as if she were going up in a balloon . .
دوروتي احساس كرد كه در يك بالن به سمت بالا ميرود .