검색어: redefined (영어 - 페르시아어)

and i redefined policing concepts in india.
من عقیده های پلیسی را در هند دوباره تعریف کردم.

so we've redefined, now, what a foot is.
بنابر این دوباره تعریف می کنیم که پا چی هست.

this fact suddenly redefined chris and me as bastard children .
اين حقيقت ناگهان من و كريس را حرومزاده خواند .

so we started the barefoot college, and we redefined professionalism.
بنابراین ما دانشگاه پابرهنه ها رو راه انداختیم، و کلمه" حرفه ای" رو از نو معنی کردیم.

with the 2010 kallikratis plan, its powers and authority were redefined and extended.
با اجرای برنامهٔ کالیکراتیس، قدرت و اقتدار این استان افزایش یافت.

*no threads or multitasking*methods can be defined or redefined inside the object definition.
* متدها می‌توانند در داخل تعریف شی تعریف یا باز تعریف شوند.

to overcome this limit, the high order octet of the addresses was redefined to create a set of "classes" of networks, in a system which later became known as classful networking.
==== نشانی دهی باکلاس(classful addressing) ====برای غلبه بر این محدودیت، در سیستمی که بعدها به نام شبکه بندی باکلاس خوانده شد، باارزشترین هشت تایی در تعریفی جدید به کلاسهایی از شبکه‌ها تقسیم شد.

mike brown of the california institute of technology suggested that a "planet" should be redefined as "any body in the solar system that is more massive than the total mass of all of the other bodies in a similar orbit.
مایکل براون از موسسه فناوری کالیفرنیا عنوان کرد که یک «سیاره» باید به عنوان «هر جسمی در سامانه خورشیدی که خیلی عظیم‌تر از جرم دیگر اجسام در مدار مشابهش است» دوباره تعریف شود.