검색어: بافت فرسوده (페르시아어 - 영어)

فرسوده .
attrited .

ارزش فرسوده
residual value

فرسوده شدن .
outwear .

بافت
decrease contrast

بافت .
contexture .

بافت:
text:

فرسوده شدن ترس .
fray .

بافت چربی
fat tissue

بافت اصلي .
parenchyma .

پینه (بافت)
callus

بافت پوششی
epithelial

اعمال بافت...
apply texture...

به سان گاوآهن فرسوده .
like hoary oxen at the plough .

اون فرسوده است . بايد فرسوده باشد .
its old . it has to be . really old .

دوستان طرفدار و خواهر فرسوده بود.
it was advocating friends and a doting sister.

تجزيه بافت برگ
leaf tissue analysis

آنها يك نبرد قدرت با مديريت فرسوده نميخوان .
the last thing they want is a power struggle with entrenched management .

بافت همبند پوششی
adventitia

بافت عضلاني مشخصه؟
m muscular tissue visible.

اپیدرم (بافت گیاهی)
epidermis