검색어: facilitator (영어 - 페르시아어)

this guy is some kind of facilitator . fingers in many pies .
اين آدم به نوعي يک خير خواهه . تو خيلي کارا دست داره .

i'm just a clarifier. i'm just a facilitator.
یک شفاف کننده بودم. یک تسهیل گر بودم.

instead of being the sole guardian of information, be a facilitator to all this information.
به جای این که نگهبان انحصاری اطلاعات باشید ، دسترسی به این اطلاعات را راحت تر کنید.

some years ago, i was involved as a facilitator in some very tough talks between the leaders of russia and the leaders of chechnya.
سالها پیش، من بعنوان میانجی درگیر برخی مذاکرات دشوار بین رهبران روسیه و رهبران چچن بودم.

you need also state ownership, in order to build and roll out infrastructures the implication of that model is a hindrance for economic growth, rather than a facilitator of economic growth.
منظور ساخت و حفظ خیلی سریع زیر بناها ، شما نیاز به مالکیت دولتی ، بخصوص مالکیت زمین دارید. منظور ساخت و حفظ خیلی سریع زیر بناها ، شما نیاز به مالکیت دولتی ، بخصوص مالکیت زمین دارید. مفهوم این مدل این است که دموکراسی مانعی برای رشد اقتصادی است ، مفهوم این مدل این است که دموکراسی مانعی برای رشد اقتصادی است ، به جای اینکه تسهیل کننده رشد اقتصادی باشد.

d should be leveraged to optimize the implementation of these guidelines, and other evidencebased interventions, into practice across the breast cancer care continuum, from optimizing public education to promoting early detection, increasing guideline-concordant clinical practice among providers, and analyzing and addressing barriers and facilitators in health care systems.
در کنترل و مدیریت سرطان پستان، تحقیقات به شواهد مبتنی بر، دستورالعمل های طبقه بندی شده منابع توسط ابتکار جهانی سلامت پستان و دیگران ترجمه شده است.