검색어: improvise (영어 - 페르시아어)

improvise .
آنا ساختن .

that means improvise.
این یعنی بداهه سازی

so he had to improvise.
بنابراين يه فكري به ذهنش رسيده

we encouraged him to improvise.
تشویقش میکردیم که بداهه، بازی کنه .

- i had to improvise. - improvise?
صحنه سازي کردم- صحنه سازي کردي؟-

a wise person knows when to improvise.
یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی راه جدیدی ابداع کند.

so the bands started to improvise new melodies.
بنابراین گروهها شروع کردند به بداهه نوازی برخی ملودی ها

jimmy , youve gotta be willing to improvise .
جيمي تو هم ميتوني طبيعتت را نشون بدي .

part of being a doctor is your ability to improvise.
خوشبختانه, يكي از بخشهاي دكتر بودن توانايي شما در سرهم كردنه مسائله

wise people know when and how wise people know how to improvise.
مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند. مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند.

anyone who watches television knows how to improvise a slow fuse.
هرکس که تلويزيون نگاه کنه مي دونه . که چطور يه فيوز تأخيري بسازه

man's got no shaving cream, he's got to improvise.
بدون كرم ريش تراشي ، اصلاح كردن سخته

the mc would improvise lyrics in the same way that the jazz players would improvise melodies.
mc فی البداهه ترانه را میسازد به همان طریقی که "جز" نوازان ملودی ها را فی البداهه میسازند

a wise person knows how to improvise, as luke did when he re-washed the floor.
انسان خردمند مي داند كه چگونه بالبداهه خلق كند، مانند لوك، با شستن دوباره كف اتاق.

and then, as if by magic, they will spontaneously improvise a load of harmony around that tune because they can.
و بعد، اگه با جادو باشه، اونا خودبخود بهبودمیدن یک مقدار زیادی اهنگو دراطراف اون اهنگ چون اونا میتونن.

at how they would improvise novel solutions to novel problems -- problems that they hadn't anticipated.
و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .-- و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .-- مشکلاتی که پیش بینی نکرده بودند. برای نمونه، او سنگ تراش هایی را می دید

moral skill is chipped away by an over-reliance on rules that deprives us of the opportunity to improvise and learn from our improvisations.
اعتماد بيش از اندازه به قوانين، باعث از بين رفتن مهارت اخلاقي مي شود كه ما را از اين فرصت محروم مي سازد . تا بالبداهه بسازيم و از بالبداهه ساختنمان درس بگيريم

where you ... it's like jazz: you improvise, you work together, you play off each other, you make something, they make something.
مثل موسیقی جاز می‌ماند -- باید بداهه نوازی کنی، با دیگران همکاری کنی، با هم مسابقه بدهی، و چیزی بسازی، همه با هم یک قطعه می‌سازند

and he'll improvise entire concerts off the top of his head, and he'll never play it exactly the same way again, and so, as a form of intense creativity, i think this is a great example.
و یک کنسرت کامل را بداهه نوازی میکند بدون هیچ گونه تمرین قبلی و بعدا هرگز همان قطعه را به همان شکل نخواهد نواخت. بنا بر این، به عنوان یک کار بسیار خلاقانه، به من نظر من این یک مثال استثنائی است.