Je was op zoek naar: i marry you (Engels - Perzisch)

i cant marry you .
من نمي‌تونم باهات ازدواج كنم .

marry you .
باهات ازدواج ميكنم .

i need to marry you.
من بايد با تو ازدواج كنم

i can't marry you.
من نمیتونم با تو ازدواج کنم

to marry you.
با من ازدواج كني

i would marry you now .
همين حالا باهات ازدواج ميكردم .

i dont want to marry you , joy .
من نميخوام با تو ازدواج کنم ، جوي .

did he want to marry you?
با تو ازدواج مي كنه؟

should i marry her, dad?
اونوقت ، بازم بايد باهاش ازدواج کنم ، پدر ؟

and i , i was a madman to marry you .
و ديوانه بودم که ميخواستم با تو ازدواج کنم .

and she wants to marry you .
و ميخواد که با تو ازدواج کنه .

da bok wants to marry you?
دابوک می خواد با تو ازدواج کنه؟

and then i intend to return hereto marry you. .
و بعد بر ميگردم اينجا تا با تو ازدواج بکنم .

and who should i marry , dodge .
خب با كي ازدواج كنم دوج .

i found you a man who has agreed to marry you .
من يکي را پيدا کردم که حاضره باهات ازدواج کنه .

and when i marry , will you change the name to conjugia .
حتما وقتي ازدواج کنم اسمم را تغييير ميدي به کانجوليا .

i told you id marry you when you could name three couples .
من بهت گفتم زماني باهات ازدواج ميکنم که که 3 تا 2چيز را حل کني .

he cannot marry you . he has his queen .
اون نمي‌تونه با تو ازدواج كنه . اون ملكه را داره .

i already gave it to your mom when she begged me to marry you.
اون را هم قبلا دادم به مامانت وقتي كه . داشت از من التماس مي‌كرد كه تو را بگيرم

ours . next year . me marry you a guy who confuses .
عروسيه ما . ساله ديگه من با تو با آدمي که گيجه .