Je was op zoek naar: i want to do a lot of things with you (Engels - Perzisch)

i want to with you .
با تو ميخوام بکنم .

i believe in a lot of things.
. من به خيلي چيزا اعتقاد دارم

i want to be with you .
ميخوام که با تو باشم .

but i want to stay with you .
ولي من ميخوام با تو بمونم .

fascinating . i could do a lot of things for money .
خيلي حقه بازي من واسه پول همه کاري ميکنم .

a lot of things were outdated
خیلی از چیزها منسوخ شده بود

and so i want to do a little demo for you.
خب، حالا می‌خوام اینو بهتون در عمل نشون بدم.

especially when i have a lot of things left to do.
مخصوصا كه كارهايي دارم كه هنوز انجام نداده ام

but look, i said i wanted to do three things with you today.
اما گفتم چه چیز شگفت انگیز می خواهم به شما بگم،

a lot of things for you were impossible before today .
قبل از امروز خيلي چيزا براي تو غيرممکن بودن .

a lot of things , he was a friend .
. خيلي چيزها ، اون يک . دوست بود .

i want to do this . okay .
ميخوام اينکارو بکنم باشه .

because i do a lot of childrens books .
چون من کتابهاي کودکان زياد چاپ ميکنم .

- pardon? - i want to enjoy with you.
- چي؟- مي خوام با تو به تفريح برم

but the thing is to do a lot more of that.
اما مسئله انجام خیلی بیش از اینهاست.

and in fact, i want to do a little something improvisational for you here.
در واقع، می خواهم برای شما کمی بداهه سرایی کنم.

i want to accept the proposal, but i must resolve a lot of objections.
من مي خواهم که در خواست را قبول کنم اما بايد بسياري از اعتراضات را قبول کنم

he didnt mean for a lot of things to happen , sam .
اون نميخواست خيلي از چيزها اتفاق بيفتند ، سم .

a lot of them had to do with a car.
که خیلی از آنها به اتومبیل ربط داشتند.

i was told a lot of things, too. that i was chosen, that i was special.
به من هم خیلی چیزا گفته شده بود.‏ که برگزیدم، که منحصر به فردم.‏