Je was op zoek naar: judge (Engels - Perzisch)

judge
قاضی

judge .
دادرس .

a judge .
يه قاضي .

no , judge .
نه ، قاضي .

judge fault
constellation name (optional)

dont judge me .
منو محاكمه نكن .

i will , judge .
ثابت ميكنم ، قاضي .

a retired judge .
يك قاضي بازنشسته .

thank you , judge .
متشکرم قاضي .

only god can judge me
تنها خدا می تواند من را قضاوت کند

did you tell the judge .
به قاضي گفتي .

please judge wisely!
خواهش مي کنم عاقلانه قضاوت کنيد

judge of some class�� .
وقتي يک بار اومد به بارگاه ميپرم توي خونه و اونرو آزاد ميکنم .

- judge well - judge well!
- درست قضاوت كنيد - درست قضاوت كنيد

only god can judge us now .
فقط خدا ميتونه الان در مورد ما قضاوت کنه .

i got this , judge . chuckling .
فهميدم . قاضي .

look , hopefully the district judge .
ببين ، قاضي محلي احتمالا .

a judge would let her out."
یک قاضی اجازه داد که آن زن آزاد شود."

what aileth you? how judge ye?
شما را چه شده است؟! چگونه حکم می‌کنید؟! (هیچ می‌فهمید چه می‌گویید؟!)

is a judge named robert russell.
و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است.