Je was op zoek naar: rest of the brain (Engels - Perzisch)

the brain .
مغز .

on the brain .
بر روي مغز وجود داره .

the brain surgeon.
جراّح مغز

the electrical impulses of the brain,
که روي جريان الکتريکي مغز اثر بذاره

it's on this side of the brain.
آن در اين طرف مغز قرار دارد.

allan jones: a map of the brain
یک نقشه ازمغز

with the rest of the physicians
بقیه پزشکان گفت و گو کردند

and like the rest of the brain, it's made of neurons.
ومانند بقیه مغز از رشته های عصبی ساخته شده.

the brain , with something like .
مغزش ميرسيد ، بوسيله چيزي مثل .

have a great rest of the week
یک استراحت بزرگ در هفته جاری

the brain works by association.
مغز با ارتباطات کار میکند.

what about the rest of the pie?
خوب ۷۵ درصد باقیمانده این نمودار از چه تشکیل شده است؟

and here's inside the brain.
و این داخل مغزه.

come and see the rest of the house .
دوست داري بياي و بقيه خونه را ببيني .

they're controlled by different parts of the brain.
آنها بوسیلة قسمتهای متفاوت مغز کنترل میشوند.

the brain you stole , fritz . yes .
فريتز ، مغزي که دزديدي . آره .

and the fate of the rest of the universe .
و تقدير آرميدن جهان است .

christopher decharms looks inside the brain
کریستوفر دی چارمز مغز را بلادرنگ اسکن می کند.

and it signals to the rest of the brain by sending a little electrical spike.
وبا ارسال یک جرقه الکتریکی کوچک به بقیه مغز پیام میفرسته. وبا ارسال یک جرقه الکتریکی کوچک به بقیه مغز پیام میفرسته.

down . were gonna check the rest of the rope .
پايين ، ما بايد دنباله طناب را چک کنيم .