Je was op zoek naar: sufficient (Engels - Perzisch)

sufficient .
صلاحيت دار .

self sufficient .
بي نياز از غير .

it is sufficient .
اين خوبه ، هان .

but the self-sufficient,
اما آن كس كه خود را بى‌نياز مى‌پندارد،

god, the self-sufficient one.
«خدا، (همان) پروردگار بی‌نیاز مطلق است.»

thats not sufficient proof .
اين مدرک کافي نيست .

if you showed sufficient stamina , .
و اگر بنيه کافي داشته باشي .

had sufficient corporeal form to interact
ماديت لازم رو براي لمس کردن

with this sufficient source of energy .
با اين منبع انرژي كافي .

because he sees himself self-sufficient.
از آن رو كه خود را بى‌نياز و توانگر بيند.

because he considers himself self-sufficient.
از آن رو كه خود را بى‌نياز و توانگر بيند.

a recompense from thy lord-a gift sufficient -
این (نعمتهای ابدی) مزدی به عطاء و حساب پروردگار توست.

as for him who thinks himself self-sufficient,
اما آن که دارا (و مغرور دنیا) است.

as for him who regardeth himself self-sufficient-
اما آن که دارا (و مغرور دنیا) است.

recompense from thy lord, a gift, (amply) sufficient,
[اين است‌] پاداشى از پروردگار تو، عطايى از روى حساب.