Je was op zoek naar: آمدن به طعام خانه با پاپوش (Perzisch - Engels)

آمدن به .
become .

هدفت از آمدن به اينجا
your purpose in coming here,

از آمدن به شهر متنفرم .
i hate coming to town .

& بالا آمدن به طور خودکار‌
auto & raise

پس آدمى به طعام خود بنگرد.
let man consider his nourishment.

در يک خانه با پنجره هاي کوچک .
an old house with small windows .

...سه روز وقت برای آمدن به اینجا لازم است
it takes 3 days to come here...

خانه با بيشترين امتياز از بردها بردها .
house with the highest number of wins wins .

آنها برای آمدن به اینجا متحمل سختی فراوانی شدند.
they went through a lot to get here.

چرا ما با آمدن به اينجا براي خود مشکل آفريديم؟
why did we invite trouble by coming here?

آمدن به اینجا و ملاقات شمابه نوعی به من الهام شده بود
coming in here and meet you people, it was inspiring to me.

و برای آمدن به اینجا پولی به من پرداخت نشده است، نه.
and i'm not paid to come here, no.

شاید شما امروز هواپیما شبيه به اين براي آمدن به اينجا گرفته باشيد.
so maybe you took a similar aircraft to get here today.

آنها را كالبدهايى نكرديم كه به طعام نيازمند نباشند و عمر جاويدان هم نداشتند.
and we did not create them (the messengers, with) bodies that ate not food, nor were they immortals,

و همه از روزی شروع شد که سوار بر هواپیما در راه آمدن به ted بودم، هفت سال پیش.
and it all started one day on a plane, on my way to ted, seven years ago.

از اينجا امدن به چي ميخواهي برسي؟
what do you hope to accomplish by coming here?

دلیل حجیم دیدن ماه در خط افق خیلی ساده است چون‌که حباب ادراکی ما قادر به کش آمدن به طول 380000 کیلومتر نمی‌باشد.
the reason why the moon is huge on the horizon is simply because our perceptual bubble does not stretch out 380,000 kilometers.

تراکم جمعیت ۹۴۱/۷ نفر در کیلومتر مربع بوده است و ۹۷۵۵ خانه با میانگین ۴۸۱ خانه در کیلومتر مربع وجود داشته است.
there were 9,755 housing units at an average density of 1,245.6 per square mile (481.0/km2).

ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری، و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟!
"and what made you hasten from your people, o musa (moses)?"

بنابراین رؤسای باندها، قدرت داشتند تاحدی يه زندگی خوب. اما مسئله این بود که٬ نهایتن توی خانه با مادرشون زند‌گی می‌کردند.
so, as a result, as a gang leader, you had, you know, power -- it's a pretty good life -- but the thing was, in the end, you were living at home with your mother.