Je was op zoek naar: چمنزار (Perzisch - Engels)

چمنزار
grasslands

چمنزار .
grassland .

سطح چمنزار .
sward .

خاك‌هاي چمنزار
prairie soils

و آنكه چمنزار را برآورد؛
and who bringeth forth the pasturage,

به چمنزار و آسياب كهنه خيره شده بود .
since dustfinger had set eyes on the rolling meadows and the old mill .

مثل يک آهو من اين چمنزار را ترک ميکنم .
like a gentle fawn , i shall leave this meadow .

و بوي يا س چمنزار بسان يادگاري بر جاي ميماند .
and just leaves as mementoes the lilacs smelling of meadow .

و بعدش براي تسلي دادن به خودش پايين و بالاي چمنزار را گشت .
and so he solaced himself with pacing up and down the little meadow .

فردا او را با ما بفرست تا در چمنزار بگردد و بازى كند و همانا ما او را نگهبانيم.
"send him with us tomorrow to enjoy himself and play, and verily, we will take care of him."

بنابراین، زن برهنه ناهار در چمنزار مطمئناً به این دلیل آنجاست تا فرصتی استثنایی برای هنرمند در نقاشی پیکره‌ای انسانی را مهیا کند.
thus, assuredly, the nude woman of "the luncheon on the grass" is only there to furnish the artist the occasion to paint a bit of flesh.

چمن‌زار
grassland