Je was op zoek naar: او میخواهد دوستش را ببیند (Perzisch - Frans)

رومئو او ميخواست دوستش را نگه داره
roméo leur a crié:

او به ژاپن برگشت تا پرنده را ببیند
il est retourné au japon, où il a fait la paix avec le peuple japonais.

فقط به خاطر اینکه برن و او را ببیند.
il doit penser être une très agréable compagnie

ريگ سعي کرد تا دو دوستش را نجات بده
rigg veut sauver ses potes.

ابتکار؟ زندگی من تا روزی را ببیند.
oh je vous ai dis ce que j'attendait de vous deux.

و هرکس هموزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند.
et quiconque fait un mal fût-ce du poids d'un atome, le verra.

او دوست دارد دوست دخترش را ببیند و در کنار دوستانش آهنگ‌های رومانتیک و هیپ‌هاپ بخواند.
il aime se promener avec son amoureuse, rencontrer ses amis pour entendre et partager des musiques romantiques et du hip-hop.

روزولت زنده بود تا این روز را ببیند (رئیس جمهور ایالات متحده)
franklin d. roosevelt ait vécu pour voir ce jour.

آه خدای بزرگ ، به این دختر جوان کمک کن تا گناه‌هانی که در پیش رو دارد را ببیند.
seigneur, aidez cette petite fille voir le mal grandir en elle.

و او به نزد برادرانش مي رود تا اسارت آن ها را ببيند
il se rendit vers ses frères et fut témoin de leurs pénibles travaux.

اون نميتونه کمکمون کنه اما اگر شماره دوستش را پيدا کنه که روي چنين پرونده هايي کار ميکنه به من زنگ خواهد زد
elle peut pas nous aider... mais si elle retrouve le numéro de son amie qui fait ce genre de cas, alors elle m'appellera.

یا چون عذاب را ببیند، گوید: «کاش مرا برگشتی بود تا از نیکوکاران باشم.»
ou bien qu'elle ne dise en voyant le châtiment: «ah! s'il y avait pour moi un retour!

بلکه انسان همی خواهد تا پیش رویش را بشکافد [:خدا را علنی بنگرد و قیامت را ببیند و پیوسته فجور کند]!
l'homme voudrait plutôt continuer à vivre en libertin.

اسقف سيرن مي خواهد شما را ببيند
dehors!

یا چون عذاب را ببیند، بگوید: ای کاش مرا [به دنیا] بازگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم.
ou bien qu'elle ne dise en voyant le châtiment: «ah! s'il y avait pour moi un retour!

افق طلوع ميکند تا سپيده ي ارغواني را ببيند
l'horizon qui vient à la rencontre de l'aube violacée,

هركس ما را ببيند فكر مي‌كند كه تازه عاشق شده‌ايم.
- on croirait de jeunes fiancés.

خيلي رنج آور است که انسان پريشاني آنها را ببيند و درک کند
quelle horreur de voir sa propre confusion et de la comprendre.

* قبل از اينکه دختر جديد شهر را ببيند *
une nouvelle fille est arrivée en ville

خيلي مشتاق است که تو را ببيند - به نظر در آسايشگاه خيلي راحت بود -
tu ne m'accuses pas un peu vite ? si, excuse-moi.