You searched for: guilty (Engelska - Persiska)

guilty .
گناهكار يافتيم .

guilty era .
آيا اون گناهکار بود .

the guilty:
از احوال دوزخیان گنهکار.

feel so guilty .
احساس گناه ميکنم .

guilty . guilty .
ـ محكوم ـ محكوم .

- from the guilty.
از احوال دوزخیان گنهکار.

and i felt guilty
و من احساس گناه میکنم

and you felt guilty .
و تو خودت را مقصر ميدوني .

concerning the guilty:
از احوال دوزخیان گنهکار.

- feeling guilty. - what?
احساس گناه مي كني ؟ چي ؟

do you ever feel guilty .
تا حالا احساس گناه کردي .

about the guilty ones:
از احوال دوزخیان گنهکار.

what? you feeling guilty?
چيه ؟ احساس گناه مي کني ؟

robert langdon is guilty .
رابرت لانگدون گناهکاره .

otherwise , youd have felt guilty .
وگرنه احساس عذاب وجدان ميكرديد .

woe to every guilty impostor
وای بر هر دروغگوی گنهکار،

the accused was found guilty .
متهم گناهکار شناخته شد .

okay , all your guys plead guilty .
خيلي خوب . همه شما به جرمتون اعتراف كنين .

you still feel guilty about her .
تو هنوز در مورد اون احساس گناه ميكني .

we shouldn't be feeling guilty.
ما نباید احساس گناه کنیم.