You searched for: interrompre (Franska - Persiska)

interrompre
& ساقط شدن‌

& interrompre
& درباره‌

elle aime interrompre.
دوست داره بي هوا بيادُ

je dois vous interrompre.
پيتر، بذار همينجا جلوتو بگيرم.

interrompre la & session
ساقط کردن & نشست‌

cessez d'interrompre.
انقدر وسط حرف نپر

puis-je vous interrompre ?
ميشه من جات رو بگيرم؟

- je peux t'interrompre ?
صبر کن بينم

désolé de vous interrompre.
اون ارائه اي که خواسته بوديد از نمايشگاه

interrompre cette scène ?
در کشاکش اون صحنه ِ عشقي ِ زيبا؟

- de ne pas vous interrompre.
-گفتي بهتره که وسط حرفت نپرم -درسته

- vienne interrompre le jour ?
گاهي اوقات

- cesse de m'interrompre.
همينطور مي خواين حرفم رو قطع کنيد؟

je ne voulais pas interrompre.
-تامي، ميشه يه امضا به من بدي؟

désolé, je dois vous interrompre.
ببخشيد قربان، اما بايد حرفتون رو قطع کنم.

désolé d'interrompre la fête.
ببخشين كه مهموني‌تون رو خراب مي‌كنيم

- je voulais pas t'interrompre.
آره، خودمم نمي‌دونستم

interrompre l'appel en cours
نگه داشتن تماس فعلی

- excuse-moi de t'interrompre.
ببخشيد که حرفت رو قطع ميکنم

- pardon de vous interrompre, madame.
اوه، خيلي متاسفم که مزاحم شما شدم بانو.