Şunu aradınız:: exhausted (İngilizce - Farsça)

exhausted .
خيلي خالي شده .

im exhausted .
انرژيم تموم شده .

memory exhausted
حافظه‌ی خراب

i was exhausted .
شوکه شدم .

everyone is exhausted .
تمام اينها يعني سوزنو توي انبار علف پيدا کردن .

well , lve exhausted mine .
خوب ، من جواب ساده اي ندارم .

he's too exhausted.
او خسته است

ls she sick shes exhausted .
اون مريضه اون خسته‌است .

out of breath , exhausted .
هردوشون از نفس افتاده بودن .

working [hard] and exhausted.
[آنان که همواره در دنیا] کوشیده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودی نیافته اند]

confused ls that like exhausted .
قاطي كرده اينم مثل خستگيه .

you look exhausted. drink this.
خسته به نظر ميرسي , اينو بخور

no , its her , she was exhausted .
، نه مال اوست خسته شده بود .

i'm exhausted, understand me.
من ديگه خسته شده ام اميدوارم دركم كني

until its an exhausted possibility .
تا به يک احتمال قوي تبديل بشه .

first, you exhausted the workers.
اول اينكه زيادي از كارگرهاتون كار كشيديد

the second army will arrive exhausted .
ارتش دوم در حاليکه خسته شده به اونجا خواهد رسيد .

look , im exhausted , guys . help me out here .
ببينين ، شما ، من از نفس افتادم کمکم کنين از اينجا برم .

im physically and psychologically exhausted , rufus .
من از لحاظ جسمي و روحي تحليل رفته ام ، روفوس .

cause ive exhausted him , poor thing . what .
براي اينکه اين بيچاره را خسته کردم چيه .