您搜索了: the dictionary marks stupid as disapproving (英语 - 波斯语)

the jews are as stupid as everybody .
تا سر حد جنون ميترسند .

says who says the dictionary .
کي کفته فرهنگ لغت نامه ميگه .

"the dictionary of philosophy".
"the dictionary of philosophy".

shes still as stupid as before .
هنوز به همون ديوونگيه سابقه .

you know youre not as stupid as you .
ميدوني تو به همون اندازه اي احمقي که منظورم اين نبود .

well , who reads the dictionary not everybody .
خب ، کي فرهنگ لغتو ميخونه هيچ کس .

being in the dictionary is an artificial distinction.
وجود واژه در لغت‌نامه تنها تمایزی مصنوعی است.

but the book is not the best shape for the dictionary.
اما کتاب بهترین شکل یک لغت‌نامه نیست.

as long as these towelheads dont look up freedom in the dictionary .
ترو خدا اينقدر دنبال کلمه آزادي تو فرهنگ لغات نگرد .

but the thing is, we could make the dictionary the whole language.
اما مسئله این است که ما می‌توانیم لغت‌نامه را کل زبان فرض کنیم.

that's right, jack. he's as stupid as you are.
درسته ، جك . تو هم به اندازه جان ، احمقي

but what people really often think about the dictionary is, they think more like this.
اما چیزی که اغلب افراد درباره فرهنگ لغت فکر می‌کنند، بیشتر اینگونه فکر می‌کنند.

actually, in fact, if you look in the dictionary, many dictionaries define pursuit as to "chase with hostility."
در واقع، اگر به فرهنگ لغت نگاهي بيندازيم، بسياري از فرهنگ‌هاي لغات در تعريف دنبال كردن آن را «تعقيب خصمانه» تعريف كرده‌اند.

and when i did, i thought, well, i'd better look this word up in the dictionary.
و هنگامی رسیدم، فکر کردم، خوب، بهتر از به نگاهی فرهنگ لغات بیندازم.

and we can make the dictionary not just be a symbol of the language -- we can make it be the whole language.
و ما می‌توانیم لغت‌نامه را نه تنها به نماد یک زبان -- بلکه به کل زبان تبدیل کنیم.

if we think of the dictionary as being the map of the english language, these bright spots are what we know about, and the dark spots are where we are in the dark.
اگر لغت‌نامه را نقشه زبان انگلیسی بدانیم، چیزهایی که بلدیم این نقاط روشن هستند و جاهایی که در تاریکی قرار داریم نقاط تیره هستند.

but people think that my job is to let the good words make that difficult left-hand turn into the dictionary, and keep the bad words out.
اما افراد تصور می‌کنند که کار من راه دادن کلمات خوب است تا جای خود را در لغت‌نامه باز کنند، و به کلمات بد اجازه ورود ندهم.

generally, the noun "that is doing something" is in the nominative, and the nominative is the dictionary form of the noun.
در زبان‌های غربی به این حالت nominative (نامشی) می‌گویند زیرا این حالت بیشتر موضوع اصلی جمله را برمی‌شمرد و آن را «می‌نامد».

if only one out of every 10 of those books had a word that's not in the dictionary in it, that would be equivalent to more than two unabridged dictionaries.
اگر از ۱۰ کتاب تنها یکی حاوی کلمه‌ای خارج از لغت‌نامه باشد، معادل با بیش از دو لغت‌نامه جامع خواهد بود.

so, this whole time i've been saying, "the dictionary, the dictionary, the dictionary, the dictionary."
پس همه این مدت می‌گفتم، «لغت‌نامه، لغت‌نامه، لغت‌نامه، لغت‌نامه.»