Sie suchten nach: having said (Englisch - Persisch)

having fun
تفریح

having fun .
ازش لذت میبری .

having fun yet .
تا حالا اينقدر حال کرده بوديم .

having said that , its a machine .
همون طور که گفته شد اون فقط رباط .

having no money.
پول نداشتن.

are you having fun?
داری شوخی می کنی؟

by having sex constantly.
سعي در پخش ژن هاشون دارن

i totally regret having said id do it .
الان هم هزار بار پشيمانم كه قبول كردم .

having me , marc jacobson , .
، داشتن من ، مارك جكبسون .

after having satisfied him .
پس از ارضاء کردنش .

without having even met him?
بدون اينکه حتي ملاقاتش کني ؟

it's about having food.
درباره ی تهیه غذا است.

c: i'm having contractions!
کلیر: من درد شدیدی دارم

losing sleep having bad dreams .
از خواب پريدي خواب بدي داشتي .

you said youre okay with having this baby .
تو گفتي که با داشتن بچه مشکلي نداري .

you said you're having this chest pain
شما گفتید که این درد قفسه سینه را دارید

having said that , im going to forget this conversation ever took place .
گفته شده من اين بحث را جاي ديگه فراموش کنم .

* pungent (""): having hard, sharp points.
(تا شده به شکل بیضی)# pungent: having hard, sharp points.

what your father said about me having these visions
چيزي که پدرت گفت در مورد اينکه من

he said to tell you hes having a little trouble with that tonight .
اون گفت كه بهت بگم اون شب ، شب بدي بوده .