Results for ability to intercalate anions translation from English to Persian

the ability to take action .
براي انجام ماموريت .

he destroyed my ability to live .
توانايي من را براي زندگي نابود کرد .

in your case , your ability to heal .
اون تو را لمس کرد ، قدرت تو باعث نجاتش شد .

it improves our ability to learn.
توانادیی ما براي یادگیری را بيشتر می‌كند.

i was surprised at your ability to keep
از اينكه تونستي در حا دروغ گفتن

and have the ability to lead the people...
و توانايي رهبري مردم رو پيدا كردي

do you have the ability to teach me?
اصلا تَوانش رو داري كه چنين چيزي بهم ياد بدي؟

a special ability to help men with problems .
يه توانايي خاص که ميتونم به مردهايي که مشکل دارند کمک کنم .

his insight that ability to look into a situation .
بينش اون قابليت اون كه به موقعيت نگاه كنه .

disable the user's ability to edit toolbars.
از کار انداختن قابلیت کاربر برای ویرایش نوارهای ابزار

plants have the ability to to resist the threats .
گياهان بعضي تواناييها عليه تهديدات دارند .

did you ask if i had the ability to teach you?
پرسيدي كه آيا توان آموزش دادن به تو رو دارم؟

disable the user's ability to add or edit bookmarks.
از کار انداختن قابلیت کاربران برای اضافه کردن یا ویرایش چوب‌الف‌هایشان

"helen keller was born with the ability to see and hear.
هلن حتی وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود.

but jang-geum... she... has the ability to draw up a taste
اما یانگوم... اون... این توانایی را داره که مزه های جدید خلق کنه

but sometimes my tongue wiggles beyond my ability to control it .
اما گاهي اوقات زبانم از كنترل خارج ميشه .

another character called jami has the ability to create fantastic inventions.
کاراکتر دیگر که جمیع نامیده میشه توانایی اینو داره که ابتکارات فوق العاده ای خلق کنه.

his grandfather, poseidon gave him the ability to shapeshift into various animals.
پوزئیدون به او توانایی تغییر شکل به اشکال حیوانات مختلف را عطا کرده بود.

background behind this door lays the ability to choose a custom default background.
زمینه پشت این در می‌توان یک زمینۀ پیش‌فرض سفارشی را انتخاب کرد.

he depends, for his power, on his ability to make other people powerful.
رهبر به قدرتش در قدرت بخشیدن به بقیه مردم متکی است.