Results for acquaintance translation from English to Persian

acquaintance .
آشنائي .

just an acquaintance of mine .
يکي از آشنايانمه .

i made her acquaintance in yangzhou,
من در یانگزو با اون آشنا شدم

if you so wish to make his acquaintance,
اگه ميخواي اونو با سابقه كني

i believe we have a mutual acquaintance .
فكر كنم ما يک آشنايي دوطرفه داشتيم .

after which , he severed all acquaintance .
بعد از اون آشنايي ما کاملا به هم خورد .

i do not let just anyone make my acquaintance.
من اجازه نميدم هر کسي باهام اشنايي پيدا کنه

therefore, i have no wish to make your acquaintance,
به خاطر همين هم ، نميخوام با شما که طمع

it is a great honor to make your acquaintance.
اين بزرگترين احتراميه که تو به آشناهات ميزاري

he probably means to make jang bogo's acquaintance.
او شايد با سابقه ي جانگ بوگو ميخواد اشنا شه؟

that man , is he an acquaintance of yours a lover .
اون مرد از آشنايان شماس . فاسق امه .

i heard it from an acquaintance returning from haenin guk.
اينا رو از يه اشنا که از هانين گوک برميگشته شنيدم

thats mr oti . hes an acquaintance of an acquaintance of mine .
اون آقاي اوتي هست . اون دوست دوست منه .

his dearest caprice , which enabled me to make his acquaintance .
هوس مورد علاقه اش ، که سبب آشنانيش با من شد ، ربط داره .

i do not understand why you try so dearly to make my acquaintance.
نميفهمم چرا ميخواهيد من رو همدست خودتون كنيد؟

when you met us , wed just had the pleasure of forming a new acquaintance .
وقتي ما را ببينيد ميتونيد آگاهي جديدي با ما پيدا کنيد .

when she does so, he climbs up, makes her acquaintance, and eventually asks her to marry him.
عفریته نرم شد و قبول کرد که مرد را آزاد کند به شرطی که نوزادشان را بعداز تولدش به جادوگر تقدیم کنند.

they claim godot is an acquaintance, but in fact, hardly know him, admitting they would not recognize him if they saw him.
اگر خودکشی کنم فقط زمان مرگ را جلو انداختم اما مرگ هم‌چنان گریز ناپذیر به معنای پایان زندگی من مطرح خواهد بود.

human kind has always strived for a constant companionship in their social life, be it in form of friends, family members, colleagues or some random acquaintance in his fast paced life.
نوع بشر همیشه برای همبستگی پایدار در زندگی اجتماعی خود تلاش کرده است، آن را به شکل دوستان، اعضای خانواده، همکاران و یا برخی از آشنایی تصادفی در زندگی او سریع است.

jordanian blogger hareega, a doctor by profession, shares this 'uncomfortable conversation' he has had with an acquaintance about his work at the hiv aids clinic:
بلاگر اردنی هریگا که پزشک است گفتگویش را با یکی از اشنایانش در یک کلینیک بیماران اچ ای وی و ایدز در رابطه با کارش با ما در میان می گذارد