Results for charming translation from English to Persian

charming .
جذابي .

charming people .
آدم هاي عجيبي بودند .

i mean , charming .
منظورم ، فريبنده .

and devilishly charming .
و دلرباتره .

am i that charming?
آیا من فریبنده هستم؟

and he's charming.
و همينطور جذاب

charming , isn�t it .
دلرباست ، نيست .

leon says hes very charming .
ليون ميگه كه خيلي فريبنده ست .

very charming . very charming .
خيلي عالي .

my very own prince charming .
پادشاه فريبنده ي من .

charming comrades . paul stop that .
چه هم خوابه ي باحالي داري پال .

and i know he looks charming .
ميدونم به نظر جذاب مياد .

your daughter is charming and beautiful .
دخترتون خيلي فريبنده و زيبا هستند .

your act is very charming . thank you .
نمايشتون خيلي خوب بود ممنون .

bess: he is certainly charming , my lady .
اون مطمئنا فريبنده است بانوي من .

charming little speech . and very wellsaid .
سخنراني کوتاه دوست داشتني بود . و خيلي خوش زبان .

a little more charming this is police work .
يه خورده مناسبتر باشه اين كار پليسه .

oh , no i sat with a very charming old lady .
اوه نه من کنار يک خانم پير خيلي دلنشين نشسته بودم .

it's not as charming if you're mad.
خوب اگه عصباني باشي لبخند منم زياد جذاب نميشه

1 . make eye contact 2 . be charming 3 . jfk .
اول از همه دقت كن دوم فريبنده باش و سوم .