Results for chubby translation from English to Persian

chubby .
خپله .

- see ya, chubby! - son of a...
ميبينمت ،چاقالو - ... حروم -

meet mr . chubby . oh , thats disgusting .
آقاي خپل را ببين . افتضاحه .

l�ll take that chubby fatass there .
من اون کون تپل گوشتي را انتخاب ميکنم .

even when you were a kid, and you were chubby. . .
حتي وقتي بچه بودي … و خپل بودي

they're tiny and chubby and so sweet to touch
اونها کوچيک و خپل هستن و لمس کردنشون خيلي دلپسند هست

what is a chubby, curly-haired guy from holland -- why is he whistling?
چه مرد خپله، مو فرفری هلندی-- چرا سوت می زند؟

c/white bed, mesh curtains, large windows, a figure lying down horizontally. glasses falling, round doe eyes, pink pouted lips cheeks chubby, a beautiful bright smile, popcorn beside him, an ipad open. and a soft melody playing. the boy reached towards his glasses taking them off, his eyes getting wide. he was smiling at a star, the star he's been locating at the same spot for a month now. "wah. it really is creepy" he mumbled sweet calming voice, his room was pitch dark only the moon light shin
ج / تخت سفید، پرده مش، پنجره های بزرگ، یک شکل دراز کشیده به صورت افقی. عینک در حال سقوط، چشمان گرد doe، لب های صورتی pouted گونه چاق، لبخند روشن زیبا، پاپ کورن در کنار او، ipad باز است. و یه ملودی نرم هم مینوازه پسر دستش را به سمت عینکش دراز کرد و انها را برداشت و چشمانش گشاد شد. او به یک ستاره لبخند می زد، ستاره ای که یک ماه است در همان نقطه قرار دارد. "واه. این واقعا وحشت زده است"، او صدای ارام بخش شیرین را زیر لب گفت، اتاقش تاریک بود فقط ساق ماه روشن بود