Results for intimacy translation from English to Persian

intimacy
رابطه صمیمانه

this is intimacy to women.
این راه صمیمی شدن توی زن‌هاست.

and the you of guru is intimacy .
و شما در کلمه گورو به معني صميميت است .

without intimacy , you feel nowhere .
بدون صميميت ، شما هيچ جا را حس نميکنين .

i speak of intimacy , or intomelsee .
من راجع به صميميت يا ، تويمنمي بينم صحبت ميکنم .

first, it's a new fear of intimacy.
نخست اينكه، يك ترس جدیدي از برقراري روابط نزديك است.

maybe next time ill have worked on my intimacy .
چکار ميتوني بکني تا ذره اي صميميت اينجا باشه .

i hate to interrupt this moment of burgeoning intimacy .
من هرگز دوست ندارم اين لحظات باشکوه پر از صميميت را خراب کنم .

he seemed quite happy . fervid intimacy ensued .
او خيلي خوشحال بنظر ميرسيد و آنها به همآغوشي پرشوري پرداختند .

men tend to get intimacy from side-by-side doing.
مردها صمیمیت رو از طریق صحبت کردن از پهلو به پهلو با همدیگه بدست میارن،

that your intimacy skills have withered away to almost nothing .
و مهارت سکس با ديگران را داري از دست ميدي .

what do you have to do to get a bit of intimacy around here .
شما همه تون ، سنگدليد .

like , how can i help it if she gets turned on by sexual intimacy .
من چکار ميتونم بکنم وقتي که اين توي جاهايي که ميدونيم .

intimacy is like putting your wiener on the table and having someone say , .
صميميت مثل اينه که سوسيست را :بگذاري روي ميز و يک نفر بگه .

so i do believe that architecture as i see it needs to mirror that complexity in every single space that we have, in every intimacy that we possess.
بنابراین من معتقدم معماری طوری که من می بینم باید انعکاس دهنده ی پیچیدگی در تک تک فضاهای ما باشد , در هر رابطه ای که متعلق به ماست.

and that's what was happening with the interaction with my cousins before, and now they can just do it in the intimacy of their own room.
و این در واقع چیزی بود که در تعامل من و فامیلهایم اتفاق میفتاد. و الان اونها می تونند در خلوت اتاق خودشون این کار را انجام بدهند

an early evening in autumn, and the street below was a scene of small yellow lights that suggested intimacy, and people already bundled up for winter.
در اوایل شامگاه یک روز پاییزی، خیابان پایین غرق در نور زرد بود و نشان از صفا و صمیمیت داشت. مردم خود را برای زمستان آماده کرده بودند.

intimacy means physical, emotional connection with somebody else -- and especially with somebody of the opposite sex who gives off ambiguous, contradictory, phosphorescent signals.
روابط نزدیک به معناي ارتباط عاطفي و فیزیکی با شخص دیگر -- و به خصوص با کسی از جنس مخالف است که سیگنالهای تابناك، مبهم و متناقض ارسال می‌کند.

sexual intimacies with current therapy clients/patients psychologists do not engage in sexual intimacies with current therapy clients/patients.
صمیمیت جنسی با مراجعان/بیماران فعلی درمان روانشناسان درگیر صمیمیت جنسی با مراجعان/بیماران فعلی درمانی نمی شوند.