Results for putting it together translation from English to Persian

hold it together .
اونو باهم نگه داريد .

well do it together .
ما با هم اين کار را انجام ميدهيم .

pull it together , dude .
با هم ضربه ميزنيم .

keep it together . its okay .
دو دستي بگيرش . مشکلي نيست .

i thought i was closing in , putting it all together .
، فکر ميکردم دارم نزديک ميشم . همه چيزو کنار هم ميذاشتم .

and we can open it together .
تا با همديگه اونو باز كنيم .

but im putting it out there .
به محض اینکه شما شروع به داشتن احساس متفاوت در مورد اون .

all right . im putting it away .
همه چي مرتبه ، گوش ميکنم .

all right , get it together , man .
خيلي خوب ، خودتو جمع و جور کن مرد .

maybe we could do it together .
شايد ميتونستيم با هم اين كار را انجام بديم .

but that's putting it too negatively.
ولی پیش رو نهادن مطلب به این طریق خیلی منفی به نظر می‌رسد.

what do you mean, like, buy it together?
منظورت چيه؟ يعني باهم بخريم

im not putting it again , i told you .
من اينکار را دوبار نميکنم .

all right! i'm putting it out!
خيلي خب! باشه ميندازمش دور

get it together. lest you forget, we need this.
با هم انجامش ميديم . فراموش نكن كه بايد اينكارو بكنيم

dont put it together , just give it to me like that .
اونجا نذارشون بدشون من مثل اون .

stay focused , kimmy . you have to hold it together .
تمرکز کن ، کيمي . بايد خودت را جمع کني .

but anyway, we're only just holding it together.
ولی به هرحال، ما به زور خودمون رو جمع و جور میکنیم.

and well raise it together . thats obviously not possible .
و بعدش با هم بزرگش ميکنيم . واضحه که امکان نداره .

and you will watch me putting it round and sigh for it .
شما من را در حين تکميل درخواست مشاهده خواهيد کرد و افسوس خواهيد خورد .