Results for sometimes translation from English to Persian

sometimes
نام برنامه

sometimes .
بعضي اوقات .

sometimes not .
بعضي وقتها هم نه .

...or sometimes...
...يا هم بعضي اوقات در...

yeah , sometimes. .
آره ، بعضي موقعها .

because sometimes .
چون گاهي اوقات حقيقت خيلي هم خوب نيست .

in life , sometimes .
در زندگي ، بعضي وقتها .

yeah , well , sometimes .
آره خب گاهي اوقات .

doesnt work sometimes .
بعضي وقتها کار نميکنه .

readable, sometimes fun.
readable, sometimes fun.

well , i mean , sometimes .
خب ، منظورم اينه كه ، بعضى وقت‌ها .

he gets nightmares sometimes .
او بعضي وقتها کابوس داره .

only sometimes. only sometimes.
فقط یه وقتهایی. فقط یه وقتهایی.

honestly , jasper , sometimes .
راستش را بخواي ، «جاسپر» ، گاهي اوقات .

everybody feels hate sometimes .
همه يک زمانهايي احساس نفرت پيدا ميکنند .

it happens sometimes , memphis .
بهضي وقتها اتفاق مييوفته ممفيس .

he tricks me , too , sometimes .
او به من حقه ميزنه ، خيلي وقتها .

i think about you sometimes.
بعضي اوقات در موردت فکر ميکردم

i disgust myself too sometimes , .
گاهى خودم هم از خودم بدم مياد .

sometimes when something terrible happens,
بعضي وقتها ، هنگامي كه يه اتفاق بد مي افته