Results for tourist translation from English to Persian

tourist .
جهانگردي کردن .

the big tourist .
يه توريست واقعي بود .

so youre a tourist .
تو يک توريستي .

tourist attraction , i said .
گفتم كه يک جاي گردشگري .

kŭ mgangsan tourist region
north_ korea. kgm

treat me like a tourist .
مثل يک توريست بامن رفتار من .

tourist visa no , im working .
نه من دارم كاري را انجام ميدهم .

tourist attraction down in florida .
يه جور جاي گردشگري توي فلوريدا .

in the tourist jam round the notre dame .
قاطي توريستها اطراف نتردام .

a tourist attraction . no sign of any of this .
يک جاذبه ي توريستي نه نشانه ي هيچ يک از اينها .

your man is a real tourist . malta . afghanistan .
اين شخصيت يک جهان گرده در مالت بوده در افغانستان بوده .

im not taking you to some tourist trap , honey .
عزيزم من نميخوام تورو تو دام توريستها بندازم .

a heart of some arrogant fucking gringo tourist .
قلب يک توريست بيگانه خودبين رو؛ .

in vietnam, da lat is a popular tourist destination.
دا لات پایتخت استان لام دونگ در ویتنام است.

the palace on wheels is a luxury tourist train.
قصری روی چرخ یک قطار توریستی مشهور در هندوستان است.

bukittinggi is also known as a tourist city in west sumatera.
بوکیت تینگی شهری در استان سوماترای غربی کشور اندونزی است.

there's a cafe and there's a tourist shop.
و یه کافه و یه فروشگاه خرید برای توریست ها.

marla , you liar you big tourist , i need this now , get out .
مارلا تو يک دروغگويي يک توريست . واقعي هستي . من به اينجا نياز دارم . حالا گم شو .

built in 1824, it is now a conference room and tourist attraction.
اتاق دیگری در دانشگاه پادووا ایتالیا در پلازوبو وجود دارد.

(world birdwatch, march 2009)* tourist portal stara planina
(world birdwatch, march 2009)* tourist portal stara planina