Results for وطن translation from Persian to English

وطن .
a home .

بي وطن .
stateless .

بيمار وطن .
homesick .

حالا من بی‌ وطن هستم.
now i am stateless.

باید به وطن آنها وارد بشیم.
we've got to get in to those homelands.

برگشتم تا تو وطن دفنم بشم
i came back to bury myself in hometown.

وطن جايي هست که روياي شما .
home is a place you dream of .

برادرت وطن پرست بود ميشه حرف بزني .
was your brother patriotic , would you say .

بهش فکر کردم ولي ما از وطن دوريم
i have looked into it, but we're away from home.

شهر ما اسگيليات به آغوش وطن بازگشت .
this city of osgiliath has been reclaimed for gondor .

تو چه وطن دوستي من مثل تو نيستم
what a patriot you are. i'm not like you.

حس وطن پرستيمون را باهاش تقسيم كنيم .
is sharing it with your fellow countryman .

من سال پيش همراه هيئت بازگشت به وطن بودم .
well , i was on the homecoming committee last year .

اون ، مثل كسي بود كه متعهد وطن پرستيه .
he saw it as his patriotic duty .

يهو حس وطن پرستيش گل کرد و به ارتش پيوست .
suddenly he gets all patriotic and joins up .

ایران وطن دوست در مورد این اخبار توئیت کرده:
iran vatan dust tweeted about the news:

,اعضاي قبيله گوجوسئون توسط هان ها از وطن خود رانده شدند
under the hans' suppression, the citizens of gojoseon have escaped,

اولین فیلم ناطق میزوگوچی وطن نام دارد که در سال ۱۹۳۰ آن را ساخت.
the year 1912, back with his parents, was spent almost entirely in bed.

اونا شهيدن ، اونا شهيدن که در راه وطن و در راه خدا رفتن .
those people are martyrs .

آیا آنها قاتلان بی رحم هستند و یا اینکه مدافعان وطن پرست هستند؟
are they brutal killers or patriotic defenders?