Je was op zoek naar: hobby (Engels - Perzisch)

hobby
تفنن

hobby .
اسب کوچک اندام .

a hobby .
يه سرگرمي .

a little hobby of mine .
اسب کوچولوي من .

i already have a hobby . yeah .
حالا هم يک سرگرمي دارمها .

my hobby is to watch movies
سرگرمی من نقاشی است

the microwave cordon bleu hobby kit .
و يک بسته غذاي خوشمزه که به دقت درست شده .

she got your hobby? that's vindictive.
سرگرميتو ازت گرفت ؟ عجب انتقام بزرگي

and the study of clocks is a hobby .
و مطالعه در مورد ساعتها واستون سرگرمي هست .

no , actually its a hobby i just started .
نه ، راستش عکاسي يک سرگرمي که شروع کرده ام .

i mean, it's nice. he has a hobby.
منظورم اينه که خوبه !که يه سرگرمي داره

a hobby a hobby . you get paid for a job .
يه سرگرمي آره يک سرگرمي ، تو بايد بايت شعل پول بگيري .

it's not something that is a hobby of mine.
این فقط یه سرگرمی خصوصی برای من نیست، برعکس حسابی‌ شناخته شده ‌ست.

but its a hobby . i mean , you have to work , too .
نه . گفتم نقاشي كشيدن را دوست دارم .

i told you that my hobby was photography and not pottery .
بهتون گفتم که سرگرميم عکاسيه و نه سفالگري .

and let me tell you something else about my little hobby .
بذار يک چيز ديگع در مورد سرگرمي هاي کوچيگم بهت بگم .

a handful of close friends and a wonderful hobby shop in my basement.
مشتي از دوستان نزديك و يه مغازه‌ي سرگرمي توي زيرزمينم

seems andy�s favorite hobby was toting his wall out into the exercise yard .
به نظر ميرسه که سرگرمي مورد علاق اندي ريختن ديوار سلولش توي زمين تمرين بود .

he later decided to sell the company, which he had started as a hobby, feeling that it was becoming too commercial for him to handle.
گیلیمور شخصیت بسیار خجالتی داشت به طوری که در سال های اول عضویت در پینک فلوید بیشتر در روی صحنه پشت به مردم گیتار مینواخت و میخواند.

“genealogy is addictive; it begins as an interest, becomes a hobby, then a passion, and finally an obsession.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به فرودگاه ۱۹۷۵ اشاره کرد.