Je was op zoek naar: i was deaf to my mom's advice (Engels - Perzisch)

i was living at my mom's place.
من تو خونه مادرم زندگی می کردم

i just wanna go to my mom .
من فقط ميخوام برم پيش مامانم .

no , i was going to my table .
نه ، داشتم ميرفتم سر ميزم .

i was too much for my mom to handle .
براي نگهداري مادرم از من ، خيلي زيادي بودم .

i was talking to my buddy, jake, this afternoon.
امروز بعدازظهر داشتم با رفيقم جيک صحبت ميکردم.‏

the last thing i said to my mom was , i hate you .
آخرين چيزي که من به مادرم گفتم اين بود من ازت متنفرم .

i was 23 years old when the americans came to my country.
وقتي كه آمريكائيها به كشورم اومدند حدود 23 سال داشتم

i used to be able to talk to my mom, but now, i don't know,
...قبلا ميتونستم با مادرم حرف بزنم ...ولي الان ، نميدونم

i mean , i bailed when i was 17 , and she stayed with my mom .
منظورم اينه که تو 17 سالگي رفتم و اون با مامانم موند .

why are you saying bad things to my mom?
چرا به مادرم حرف هاي بد ميزني؟

i was gonna put you back in the sky once id brought you to my victoria , .
منو بگو كه ميخواستم بگذارمت توي . آسمان بعد از اينكه به ويكتوريا دادمت .

i was wondering if you knew where my moms dog was .
داشتم کف ميکردم ، اگر بدوني سگ مادرم کجا بود .

are you the one who gave five colored necklace to my mom?
تو بودي که گردنبند 5 رنگ رو به مادرم دادي؟

i remember when i was little my mom asked me, would you like to play the violin or the piano?
یادم می آبد وقتی که کوچک بودم مامانم از من پرسید، دلت می خواهد که نوازنده ویولن یا پیانو باشی؟

and it's not like you could send them a text or shoot them an e-mail, so i was literally left to my own devices.
واین محل مثل اینجا که شما پیام بفرستید یا یک ایمل ارسال کنید نیست ، واقعا" من از دستگاههای خودم دست کشیدم.

and i was so humiliated and mortified that i immediately ran home to my mother and chastised her for ever letting me wear the hideous sweater.
من آن قدر خجالت زده و رنجیده شدم که بلافاصله دویدم خونه پیش مادرم و توبیخ کردم اش برای اینکه او همواره به من اجازه پوشیدن اون پلوور زشت رو داده بود.

i used to do it with my mom when i was a kid.
. وقتي بچه بودم با مادرم اينکارو مي کردم

my dad walked out my mom when i was seven days old .
پدرم وقتي من هفت سالم بود از . مادرم جدا شد .

to go to my moms wedding with me . you can meet everyone .
با من بياي به عروسي مادرم اونجا ميتوني خيلي هارو ببيني .

they were looking the next karmapa, and i noticed they were talking to my mom and dad, and the news came to me that they were telling me that i was the karmapa.
آنها به دنبال بعدی بودند، و متوجه شدم که آنها داشتند با پدر و مادر من صحبت می کردند، و اخبار به من رسید که، آنها داشتند به من می گفتند که من هستم.