Results for essentially translation from English to Persian

they are animals essentially .
اونا حيوونند ، در حقيقت .

essentially it's propaganda.
اساسا این تبلیغ است.

she, um, essentially gutted him.
اون، ام...در حقيقت روده هاش رو دراورده

and that's essentially our main cost.
و این در واقع بزرگترین هزینه ما است.

that's reductive, but essentially, yes.
خيلي خلاصه واره اما درواقع بله

essentially, open hardware is a license.
اساسا، سخت افزار باز یک پروانه است.

keys are essentially numbered swiss accounts .
کليدها معمولا با حساب هاي سوئيس عدد گذاري شدند .

they are basically referral services, essentially.
آن ها به طور خیلی ساده فقط بیماران را به مراکز بهداشتی ارجاع می دهند.

and the instruments are essentially working backwards.
و این ابزارها به صورت اساسی عقب افتاده هستند.

essentially, we are pattern-seeking primates.
در اصل، ما پستانداران الگو- یاب هستیم.

happier thoughts lead to essentially a happier biochemistry .
افكار با نشاط تر الزاما منجر به يك بيوشيمي با نشاط تر ميشن .

the picture changes , and thats essentially what weve done .
تصورات تغيير ميكنند و اين كاريه كه ما اساسا انجام ميديم .

that's essentially a guarantee of what the lhc will find.
این اصولا تضمینه که در lhc معلوم خواهد شد.

but essentially these are people that are playing with technology.
اما اساسا اینها افرادی هستند که دارن با فن آوری بازی می کنند.

and in fact, the typewriter was essentially deleted by this thing.
و حقیقت این است که، ماشین تحریر اساسا به وسیله ی این چیز حذف شد.

(here it is assumed that all subproblems are essentially the same size.
(در اینجا فرض شده‌است که اندازهٔ همهٔ زیرمسأله‌ها با هم برابر است.

because our home is the universe, and we are the universe, essentially.
چون خانه ما اکنون کل کیهان است و ما عملا خود هستی هستیم

so essentially, the mobile phone gives us a connected multimedia platform.
بدین ترتیب، تلفن همراه به ما یک ایستگاه چندرسانه ای آن لاین می دهد. بدین ترتیب، تلفن همراه به ما یک ایستگاه چندرسانه ای آن لاین می دهد.

)by the 15th century, beijing had essentially taken its current shape.
قوبیلای قاآن در جای پکن کنونی شهری ساخت و آن را پایتخت خود کرد.

a chop is essentially a bigger, heavier push, taken well back from the table.
این میز که در سطح افقی قرار می‌گیرد باید ۷۶ سانتیمتر از زمین ارتفاع داشته باشد.