Usted buscó: tell story (Inglés - Persa)

tell the story.
داستان رو تعريف كن

tell me the story .
برام قصه را بگو .

help us tell the story.
به ما کمک کنید تا داستان را بگویم.

tell me a story , john .
يه قصه برام بگو جان .

i have to tell this story.
من می‌بایستی این داستان را بگم.

ill tell you a story some time .
يه قصه هست که يک روز برات تعريف مى کنم .

can i tell you a story , rick .
می شه یه داستان را برات تعریف کنم ریک .

just dont tell anyone else that story .
فقط سعی کن به هیچکس حرفی نزنی .

to tell this story , l must start .
براي گفتن داستان بايد .

but we can't tell him our story...
...اما ما نمیتونیم همه ماجرا رو به او بگوییم

so i just want to tell you my story.
الان میخواهم براتون داستان خودم رو بگم.

would you tell me a story , please .
میشه یه قصه برام بگی .

i don't tell this story very often,
...من اين خاطره رو زياد تعريف نميكنم ولي

the numbers tell the story quite clearly.
آمار و اعداد برای ما واقعیت این داستان را مشخص بیان می کند.

call her . tell her lll do the cover story .
بگو داستان روي جلد را مينويسم واقعا که دوست خوبي هستي .

. . .tell them the story about your patient. . .
...قضيه اون مريضت رو بگو همون كه...

a film tells a story.
فیلم، یک داستان را شرح میدهد.

now, i tell you this story about summer camp.
خوب. من این داستان را راجع به اردوی تابستانی گفتم.

music signora vaccari will tell us another story .
موسيقي خانم واکاري داستان ديگري را برامون خواهد گفت .

tell you what what do you wanna hear , my sob story .
چي بايد بهت ميگفتم قصه بدبختي هامو .