Results for contrary translation from English to Persian

contrary .
خلاف .

on the contrary .
اتفاقا بر عکس .

honestly on the contrary .
راست ميگم کاملا سيرم .

also those are so contrary.
و در تناقض كامل با هديگه.

all evidence to the contrary. .
تمام شواهد خلاف اينو نشون ميده .

no , on the contrary . its fine .
نه ، برعکس . خيلي خوبه .

dont you like pies no , the contrary .
شما از کيک خوشتون نمياد نه ، بر عکس .

her answer was quite the contrary.
پاسخ او درست بالعکس بود.

on the contrary, they're sisters."
بالعکس خواهر هم هستند."

on the contrary , they were , at that time .
در حاليكه در آن زمان آنها . جزء دسته‌هاي فرمان بردار بودند .

despite all the evidence to the contrary .
جزوي از طبقه حاکم اقتصادي‌اند .

on the contrary , i was counting on it .
برعکس روش حساب کرده بودم .

oh , no , on the contrary i love music , .
اوه ، نه ، برعکس من عاشق موسيقي ام .

until we have clear evidence to the contrary .
تا وقتيکه يک مدرک تميز خلاف اين پيدا کنيم .

on the contrary to this, our music is black.
کلیپ های این البوم همگی در امریکا فیلم گرفته شده.

but on the contrary the unbelievers reject (it).
(نه!) بلکه آنان که کفر ورزیده‌اند، (به آن همان را) تکذیب می‌کنند.

and they did not please you on the contrary , my iord .
ـ از اون‌ها خوشتون نيومد ـ برعكس ، عاليجناب .

i mean contrary to popular belief , people can change .
و بر خلاف گفته هاي مردم همه انسانها ميتونن عوض بشن .

bullshit . on the contrary . youre here so they can see you .
مزخرفه . برعکسه تو اينجايي ، بنابر اين اونا ميتونند تو را ببي نند .

on the contrary they say things similar to what the ancients said.
(نه،) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند.